لب به سخن باز کرد یار وفادار ما
گفت که حافظ تویی برهمه اسرار ما
جام مرا پر نمود تا که به میخانه شد
غرق شرابم نمود ساقی خمّار ما
سارق بی آبرو چشم مرا بسته بود
تا که بدست آورد خرقه و دستار ما
چشم مرابسته بود تا نروم سوی یار
یاکه ز ذهنم رود ساعت دیدار ما
همچو غلامی مرا برد به قصد فروش
جمع شدند ملتی بر سر بازار ما
گفت کجا میبرید این که ندارد بها
جمله به آتش کشید مجمع و آثار ما
اشعاری از آقای علی رضایی فرزند رضا اهل شهر نراق
شهدای شهریور ماه شهر مذهبی نراق...
ما را در سایت شهدای شهریور ماه شهر مذهبی نراق دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : msalahshorannaraghg بازدید : 210 تاريخ : پنجشنبه 12 اسفند 1395 ساعت: 2:55