افسوس رویا بود و خوابی

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

شبی چشمم به دَر افتاد و دیدم
گلم با دسته ی گل پشت دَر بود

به لبهایش نگاهی دوختم دوش
تمام لب پُر از شَهد و شِکر بود

یکی کوله به دوشش بود زرین
نمی دانی که مملو از خبر بود

ز جا برخواستم آغوش بگشود
تمام هیکلم را بال و پَر بود

چلیپا زلف خود بر باد می داد
درخت قامتش غرق ثمر بود

چنان از هوش رفتم ای رفیقان
کجا بینم ز گرداب خطر بود

هوایی کرد و ما را با خودش بُرد
چرا که دائما اهل سفر بود

تمام جسم  و جانم را بسوزاند
که هم جسمش و هم جانش شرر بود

ولی افسوس رویا بود و خوابی
نه کَس دیدم نه اینگونه خبر بود

ز جا بر خواستم از هوش رفتم
نه گل ماند و نه آثار از اثر بود

شعر از علی رضایی فرزند رضا اهل شهر نراق
شهدای شهریور ماه شهر مذهبی نراق...
ما را در سایت شهدای شهریور ماه شهر مذهبی نراق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msalahshorannaraghg بازدید : 313 تاريخ : جمعه 23 شهريور 1397 ساعت: 12:03