مرتضی علی آقایی نراقی : من هم روزی رزمنده بودم

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

متولد سال 1333 در شهر نراق از توابع شهرستان دلیجان استان مرکزی هستم . 21 اردیبهشت ماه سال 1353 از طریق گروهان ژاندارمری شهرستان محلات به خدمت سربازی اعزام شدم . چهار ماه آموزشی را در پادگان لشکرک تهران و دو ماه تخصصی را در لشکر 92 زرهى اهواز در رسته زرهی یا تانک ام 60 سپری نموده و به اخذ درجه گروهبان سوم وظیفه نایل آمدم .

http://bayanbox.ir/view/8222898178386815479/814704000-119394-1.jpg

در آن زمان دیپلمه ها با معدل زیر 14 سپاه دانش و بهداشت و بالای 14 گروهبان می شدند . بعد از اخذ درجه به گردان دژ 151 خرمشهر اعزام شدم و تا پایان خدمت وحتی 12 روز اضافه در آن گردان حضور داشتم .
لازم به ذکر است که گردان فوق یک گردان مستقل مرزی و رزمی و از گردان های نمونه ارتش بود که شامل چهار گروهان رزمی به استعداد هر گروهان 200 نفر بود و در زمان جنگ اول ایران و عراق در خرمشهر به عنوان گردان مرزبانی تاسیس شده بود . ماموریت آن حفاظت از مرزهای خرمشهر یعنی منطقه کوشک و شلمچه بود و هر دو ماه جایشان را با هم عوض می کردند .

جنگ اول ایران و عراق از سال 1348 شمسی یعنی زمانی که ژنرال احمد حسن البکر(1914- 1982) پدر زن صدام حسین عبدالمجید تکریتی(1914- 1982) رییس جمهور عراق بود آغاز شد .در آن زمان صدام حسین نخست وزیر عراق و برنده این نبرد هم ایران بود که با تمام قدرت در مقابل عراق ایستاد و حتی ارتش عراق را هم از مرزهای خودش هم به عقب راند و قسمت وسیعی از مناطق استراتژیک ارتش عراق را به تصرف خود در آورد.

بعد از مستقر شدن در گردان دژ، چون گروهان ما در منطقه بود به مرز کوشک اعزام شدم . لازم به ذکر است که کوشک و شلمچه یک منطقه وسیع مرزی بین ایران و عراق بود که در زمان جنگ یک نوار مرزی به طول 90 کیلومتر توسط ایران در آن کشیده شده بود و 30 سنگر بتونی زیر زمینی در آن احداث نموده بودند که به این سنگر های بتون آرمه ای به اصلاح " دژ " می گفتند .

این دژها 3 کیلومتر از هم فاصله داشتند. از دژ شماره 1 که از پشت کارخانه پتروشیمی شهر بصره و نزدیک به شهرک ولیعهد شروع می شد تا دژ شماره 16 که به محدوده استقرار این دژها " شلمچه " ومحدوده دژ 17 تا 30 را کوشک می گفتند. هر منطقه برای خودش یک ستاد فرماندهی داشت که مرکز گروهان مستقر در منطقه بود. در کل در این نوار مرزی دو گروهان به استعداد 400 نفر مستقر بودند یعنی هر سنگر( دژ) شامل 13 نفر خدمه بود. یک نفر گروهبان یا استوار به عنوان فرمانده دژ و یک نفر گروهبان با درجه پایین تر به عنوان معاون . این معاونت شامل گروهبان وظیفه هم می شد و بقیه هم سرباز بودند.
هر دژ شامل دو دستگاه تانک ، یک قبضه تفنگ 106 میلی متر مستقر روی جیپ شهباز، یک قبضه تیر بار کلاشینکوف و بقیه تفننگ ژ3 - آر.پی.جی7 - کلت فدرلایت، کلت اعلام خطر - دوربین دید در شب و .. بود .

با توجه به اینکه در همان سالهای اول جنگ دشمن از مواضع خود عقب نشینی کرده بود ولی جنگ پایان یافته نبود و جنگهای چریکی و نامنظم به شدت در منطقه ادامه داشت به طوری که رزمندگان هیچ حالت استراحت نداشتند و در طول شبانه روز خصوصا در شب آماده هر گونه رزم احتمالی بودند. لشکر 92 زرهی اهواز و تپپ یک زرهی دزفول در طول مدت جنگ که 7 سال به طول انجامید در حال آماده باش به سر می بردند.

دو گروهان دو ماه در منطقه بود و بعد از آن به پادگان داخل شهر می آمد و جایش را به دو گروهان دیگر می داد. این روال به این صورت ادامه داشت. در ضمن دو پاسگاه هم به نام پاسگاه طلاییه قدیم و جدید هم در منطقه کوشک و شلمچه مستقر بودند نیروهای آن عمدتاً چریک بودند و با سایر نیروهای منطقه همکاری می کردند . از طرفی حمام هم در منطقه نداشتیم و هر سنگر دارای یک منبع آب بتونی 1000 لیتری برای آشامیدن داشت که هفته ای یک بار آن را آب می کردند و باید در مصرف آب صرفه جویی می کردیم . از هر سنگر هم روزی یک نفر با یک دستگاه ماشین " زیل " ارتشی مجاز بودند که در خرمشهر به حمام بروند. در آن سال حقوق و مزایای من به عنوان گروهبان 3 وظیفه 1200 تومان بود و یک سرباز عادی 17/5 ریال حقوق داشت. بنزین هر لیتر7/5 ریال (هفت ریال و ده شاهی) بود و همه چیز فراوان و ارزان بود.

در اوایل سال 1355 شمسی جنگ تقریباً پایان یافته اعلام شده بود . چون کارشناسان عراقی ورودشان به منطقه آزاد گردیده بود و مرتب در حال نقشه برداری بودند. از طرفی حسن البکر رییس جمهور عراق از محمدرضا شاه پهلوی(1298ش – 1359ش) دعوت کرده بود که به عراق برود و شاه هم امتناع کرده بود. خلاصه جنگ توسط صدام حسین نخست وزیر وقت عراق و امیرعباس هویدا (۱۲۹۸ش – ۱۳۵۸ش) نخست وزیروقت به نفع ایران خاتمه یافت و کلیه مناطقی هم که در اوایل جنگ از عراق توسط ارتش ایران تصرف شده بود مجدداً به عراق مسترد گردید.

در 21 اردیبهشت سال 1355 از خدمت ترخیص شدم زمزمه انقلاب تازه به گوش می رسید و هر روز ابعاد تازه ای به خود می گرفت تا اینکه بهمن 1357 به پیروزی رسید. در همین اثنا صدام حسین به جای حسن البکر رییس جمهور عراق بر مسند قدرت رسید و مجدداً جنگ را شروع کرد و از منطقه ای که فقط 400 نفر امنیت و حفاظت آن را به عهده داشت یعنی کوشک و شلمچه با چند لشکر به ایران حمله کرد و شهر های خرمشهر و آبادان و منطقه وسیعی از مناطق جنوب کشورمان را به تصرف خود در آورد.
در اواخر سال 1359 سازمان نظام وظیفه نیروهای احتیاط سال 1355 را مجددا به خدمت مجدد زیر پرچم فرا خواند . من در آن موقع معلم حق التدریسی بودم و درس و مشق را رها کرده و خود را جهت عزیمت به جبهه به پاسگاه ژاندرمری محل معرفی نمودم .

از راست : مرتضی علی آقایی ، شهید غلامعباس علی آقایی

روز 29 اسفند 1359 از استان البرز(کرج) به پادگان زنجان با دو دستگاه مینی بوس اعزام شدیم . درست شب سال تحویل و زمان تحویل سال 1360 به پادگان زنجان رسیدیم . یک هفته آنجا آموزش دیدیم و مجددا ما را به پادگان قزوین آوردند. در آنجا در یک گروهان به نام گروهان " کماندوی الله " به مدت یک هفته آموزش نطامی تکاوری از قبیل پرش از مانع ، پرش پلنگی ، پرش با طناب و ... دیدیم و پس از آن ما را به منطقه عملیاتی جنوب یعنی پل کرخه و منطقه هویزه اعزام کردند.
در آن زمان قسمتی از پادگان سوسنگرد و منطقه هویزه در عملیات نصر تازه از اشغال ارتش متجاوز عراق آزاد شده بود و لشکر قزوین به کمک سایر نیروهای ارتش دشمن را تا شمال رودخانه کرخه عقب رانده بودند و مانع از پیشروی مجدد دشمن به خاک کشورمان شده بودند .

سپاه با اینکه یک نهاد تازه تاسیس بود و در حال سازمان دادن نیروهایش بود ولی دوشادوش نیروهای ارتش می جنگید بدون اینکه از هیچگونه پشتیبانی زرهی و توپخانه منظم بر خوردار باشد . دشمن تا نزدیک اندیمشک رسیده بود ولی حضور مقتدرانه ارتش و سپاه مانع پیشروی آنها شده بودند .صدای توپ و موشک از هر طرف به گوش می رسید. شهر دزفول و پایگاه هوایی آن آماج موشک های عراقی ها بود، کارخانه نیشکر هفت تپه تخریب شده بود ولی مردم و نیروهای نظامی همچنان مقاومت می کردند.

از آغاز جنگ تا خرداد 1360 فرماندهی کل قوا به عهده سید ابوالحسن بنی صدر بود که در شور جنگ دم از صلح می زد و باعث پیشروی بیشتر دشمن به خاک کشور شد که با مقاومت و پایداری دلاورمردان سپاه و ارتش روبرو گردید .
در اولین فرصت حضرت امام خمینی(ره) بنی صدر را از فرماندهی عزل و مجلس هم رای به عدم کفایت او داد که با تایید حضرت امام راحل از سمت ریاست جمهوری عزل گردید و سه ماه بعد در شهریور سال 1360 خدمت احتیاط من نیز خاتمه یافت .
لازم به توضیح است که سال 1355 آقای اصغر صفری(حمامی) فرزند مرتضی قلی آن مقطع سرباز پالایشگاه نفت آبادان و آقای علی اکبر عضایی فرزند عباس هم در خرمشهر راننده آمبولانس بود .
http://bayanbox.ir/view/1425652319162819415/%D8%BA.jpg
سایت سلحشوران شهر نراق از جناب آقای مرتضی علی آقایی فرزند علی اکبر اهل شهر نراق از بابت شرح خاطراتش قدردانی می نماید .

۹۶/۰۶/۰۶

سلحشوران شهر نراق

شهدای شهریور ماه شهر مذهبی نراق...
ما را در سایت شهدای شهریور ماه شهر مذهبی نراق دنبال می کنید

برچسب : مرتضی,آقایی,نراقی,رزمنده, نویسنده : msalahshorannaraghg بازدید : 268 تاريخ : جمعه 10 شهريور 1396 ساعت: 20:55